دارالقرآن قمر بنی هاشم(ع) تبریز

وبلاگ اختصاصی دارالقرآن قمر بنی هاشم(ع)تبریز - خیابان استاد محمد تقی جعفری (ره)

دارالقرآن قمر بنی هاشم(ع) تبریز

وبلاگ اختصاصی دارالقرآن قمر بنی هاشم(ع)تبریز - خیابان استاد محمد تقی جعفری (ره)

کلمات فارسى در قرآن مجید

از جمله مباحثی که از دیرباز تا کنون اندیشه قرآن پژوهان و زبان شناسان عالم را به خود واداشته است مساله وجود یا عدم وجود واژگان قرآنی برگرفته از زبان فارسی است.
پاره ای انگیزه ها و زمینه های اعتقادی موجب گردیده که عده ای از محققان و صاحبنظران در عرصه علوم قرآنی، خصوصا قدما، پا را از گلیم تعصب دراز کرده و در این وادی، موضعی جزمانه اخذ نموده و گفته اند در قرآن حتی یک کلمه غیر عربی نمی توان یافت و بدینسان مساله ای را که امروزه کاملا علمی می نماید به چوب غیر قابل تحقیق بودن می رانند.
البته این سخن بدین معنا نیست که بتوان نتیجه هر تحقیق آزاداندیشانه ای را به سادگی بر قرآن تحمیل نمود که این خود خالی از رخنه نیست بلکه منظور، فراهم ساختن فضای مناسبی برای تحقیق و پژوهش در حوزه مسائل گره خورده با این کتاب مقدس آسمانی باعنایت به حریم ملکوتی وحی و پاسداشت ساحت قدسی قرآن است. دیگر اینکه شرط گام نهادن در این جاده باریک و سخت لغزنده، فرونگذاشتن جانب احتیاط علمی و پرهیز از اظهار نظرهای شتابزده و زود هنگام است.
تنور: [ 2 بار در قرآن به کار رفته است، از جمله: هود، 40 ].جوالیقى آن را فارسى معرب مى داند ( المعرب، ص 84 ) سیوطى هم مى نویسد که جوالیقى و ثعالبى [ در فقه اللغة، ص 316 ] برآنند که فارسى معرب است ( اتقان، 2/131؛ المهذب، ص 50 ). ادى شیر چنین مدخلى در کتابش ندارد. آرتـور جـفـرى از قول مزهر سیوطى و معرب جوالیقى برمى آورد که اصمعى و ابن درید هم آن را فارسى معرب مى دانسته اند.  با تقدیم این مقدمه، اینک موضوع سخن و اصل مدعا این است که عـده اى از مـحـقـقـان اعـم از قرآن شناسان و لغویانی چون طبرى، امام شافعى، ابوعبیده معمر بن مـثـنـى، قـاضـى ابـوبکر باقلانى و ابن فارس، در مقام انکار وجود واژگان غیر عربی در قرآن برآمده اند(1).
استناد ایشان به آیاتی است که در آنها، بحث از نزول قرآن به زبان عربی مبین است. ( یوسف، 2؛ نحل، 103، شعراء، 195، فصلت، 44 ). "امـا مجوزان و قائلان به وجود لغات غیر عربى در قرآن برآنند که بودن چند فقره لغت غیر عربى، قرآن را از صفت عربى نمى اندازد. چنانکه قصیده و غزل فارسى هم با آنکه لغات عربى بسیارى دارد، ولى این واژگان عربى اش، آن را غیر فارسى یا عربى نمى گرداند.
 و امروزه زبانشناسان همه پیرو این نظریه اند و برآنند که هیچ زبانى از زبانهاى زنده و حتى مهجور جهان نیست که در آن کم یا بیش لغات دخیل از زبان دیگر وجود نداشته باشد. سیوطى در المهذب 140 واژه قرآنى را معرب - یعنى غیر عربى الاصل که سپس عربى شده است - شمرده است."(2)
بررسی ادله موافقان و مخالفان این نظریه را باید به وقتی دیگر و مجالی فراختر واگذارد. ما در اینجا تنها به ذکرنمونه هایی از این طرح مقدماتی و پیشنهادی که توسط قرآن پژوه فرهیخته بهاء الدین خرمشاهی فراهم آمده است بسنده می کنیم باشد که مقبول نظر علاقمندان افتد. ( جهت سهولت، کلمات به ترتیب الفبایى آورده شده است.) 1 ) اباریق  [ واقـعـه / 18 ] سـیوطى در المتوکلى ( ص 7 )، و المهذب ( ص 33 )، و اتقان ( 2/129 )، و آرتور جـفـرى ( واژه هـاى دخیل در قرآن مجید، ترجمه فارسى، صص 101 ـ 102 ) و ادى شیر در الالفاظ الـفـارسیة المعربة ( ص 6 ) آن را فارسى مى دانند و دو منبع اخیر تصریح دارند که معرب آبریز است. ویدن گرن آن را معرب آبریغ مى داند. ( واژه هاى دخیل ص 34 ). 2 ) ابد [ 28 بار در قرآن به کار رفته است، به صورت ابدا، از جمله: بقره، 95؛ نساء ،57 ].شرط گام نهادن در این جاده باریک و سخت لغزنده، فرونگذاشتن جانب احتیاط علمی و پرهیز از اظهار نظرهای شتابزده و زود هنگام استمنابع اساس کار ما درباره این کلمه خاموشند. فـقـط ادى شیر به اشتباه آباد را که جمع این کلمه است، از آباد فارسى به معناى معمور و آبادان مى گیرد. ( الالفاظ الفارسیة المعربة، ص 6 ). راغب نیز در مفردات آن را کلمه اى مولد ( غیر عربى اصیل، به نوعى معرب ) مى داند.
احتمال دارد که ابد،‌ متخذ از پت [ پد ] فارسى میانه مانوى باشد به معناى زوال، پایان، تمام شدن و نظایر آن ( ـ فرهنگ پهلوى مکنزى )، که بر سر آن حرف نفى ا درآمده است. در هر حال این مساله شایان تحقیق و بررسى بیشترى است.
3 ) الاریکة[ که فقط جمع آن به صورت الارائک، 5 بار در قرآن به کار رفته است: از جمله در کهف، 31 ].ادى شیر ( در الالفاظ الفارسیة المعربة، ص 9 ) آن را معرب اورنگ فارسى مى داند. که خود تلفظى از آورند است. جفرى مى نویسد که به نظر نمى آید که این سخن درست باشد. اما قائل به اصلیت ایرانى آن است. 4 ) استبرق [ چهار بار در قرآن به کار رفته است، از جمله در کهف , 31 ].جوالیقى ( در المعرب، ص 15 )، سیوطى در المتوکلى ( ص 7 )، و اتقان ( 2/130 )، و المهذب ( ص 39 ). هـمچنین ادى شیر ( در الالفاظ الفارسیة المعربة، ص 10 ) همه آن را فارسى معرب و به معناى الدیباح الغلیظ دانسته اند. ادى شیر آن را معرب استبر [ ستبر ] مى داند. آرتـور جفرى در واژه هاى دخیل ( ص 116 ـ 118 ) این نظر را تایید و آن را صورت استبرک پهلوى مى داند. ( نیز ـ تعلیقه ویدن گرن درباره این کلمه در آغاز کتاب واژه هاى دخیل، ص 35 ). 5 ) اسوة [ 3 بار در قرآن به کار رفته است؛ از جمله در احزاب، 21 ].از میان همه منابع، فقط ادى شیر آن را ماخوذ از آساى فارسى مى داند. در اعتبار این قول، جاى تردید هست. 6 ) برزخ  [ 3 بار در قرآن به کار رفته است، از جمله در المؤمنون , 100 ] ادى شیر آن را معرب پرزک فارسى مى داند , و آرتور جفرى نظر او را رد مى کند. و خـود معتقد است که برزخ ( یعنى مانع و حائل یا فاصله میان دو چیز ) صورتى از فرسخ است که همان پرسنگ یا فرسنگ فارسى است ( واژه هاى دخیل، ص 139 ). اما ویدن گرن در تعلیقه اى که بر این کلمه نوشته است راى و نظر جفرى را به دلایل زبانشناختى رد کـرده است و این واژه را مرکب از برز + اخو که جزء اولش به معناى بلند و رفیع و جزء دومش از ریشه آهو به معناى هستى است. لذا برزخ مجموعا به معناى هستى برتر است در مقابل دوزخ که به معناى هستى بد مى باشد، و بهشت به معناى هستى برین ( واژه هاى دخیل، ص 36 ). 7 ) برهان  [ 8 بار در قرآن به کار رفده است، از جمله در نساء، 174 ].ادى شیر برهان را که به معناى حجت و دلیل است، معرب کلمه پروهان فارسى ( روشن و آشکار و معروف ) مى داند. ( الالفاظ الفارسیة المعربة، ص 21 ). اما آرتور جفرى مى نویسد این امر تا حدى بعید مى نماید. ( واژه هاى دخیل، ص 140 ) و به پیروى از نولد که آن را متخذ از اصل حبشى برهان مى داند ( به معناى روشن و روشنایى ). دکـتر فریدون بدره اى در تعلیقه اى که بر این کلمه نوشته شده است، مى نویسد که معلوم نیست قول نولدکه بر قول ادى شیر ترجیح داشته باشد. ( واژه هاى دخیل، ص 37 ). پاره ای انگیزه ها و زمینه های اعتقادی موجب گردیده که عده ای از محققان و صاحبنظران در عرصه علوم قرآنی، خصوصا قدما، پا را از گلیم تعصب دراز کرده و در این وادی، موضعی جزمانه اخذ نموده و گفته اند در قرآن حتی یک کلمه غیر عربی نمی توان یافت و بدینسان مساله ای را که امروزه کاملا علمی می نماید به چوب غیر قابل تحقیق بودن می رانند8 ) تنور[ 2 بار در قرآن به کار رفته است، از جمله: هود، 40 ].جوالیقى آن را فارسى معرب مى داند ( المعرب، ص 84 ) سیوطى هم مى نویسد که جوالیقى و ثعالبى [ در فقه اللغة، ص 316 ] برآنند که فارسى معرب است ( اتقان، 2/131؛ المهذب، ص 50 ). ادى شیر چنین مدخلى در کتابش ندارد. آرتـور جـفـرى از قول مزهر سیوطى و معرب جوالیقى برمى آورد که اصمعى و ابن درید هم آن را فارسى معرب مى دانسته اند. و بـر آن اسـت کـه این کلمه هم در زبانهاى سامى ( آرامى و اکدى و غیره ) سابقه دارد، و هم در زبانهاى ایرانى ( از جمله اوستایى ). (3)
پی نوشت ها:
1- سیوطی، جلال الدین، المهذب
2- خرمشاهی، بهاءالدین، قرآن پژوهی
3- همان

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد