دارالقرآن قمر بنی هاشم(ع) تبریز

وبلاگ اختصاصی دارالقرآن قمر بنی هاشم(ع)تبریز - خیابان استاد محمد تقی جعفری (ره)

دارالقرآن قمر بنی هاشم(ع) تبریز

وبلاگ اختصاصی دارالقرآن قمر بنی هاشم(ع)تبریز - خیابان استاد محمد تقی جعفری (ره)

خصوصیات اخلاقی آیت الله سیدمحمد رضا گلپایگانی (ره)

فضائل اخلاقی

به گفته آیت الله خرازی:
« آیت الله گلپایگانی در مساله صیانت نفس، حفظ دین، مخالفت هوای نفس، و اطاعت از اوامر الهی ایشان شاخص و اسوه بودند.
فضائل اخلاقی ایشان در حدی زیاد بود که جزء اسوه های معروف حوزه علمیه بودند. که توصیف فضائل اخلاقی ایشان می تواند حوزه های علمیه را به طرف خودش جذب و جلب کند. و به ایشان در آن فضائل و اخلاقیات عالی و مکارمی که ایشان داشتند اقتدا کنند. »

آیت الله سید علی میلانی می گویند:
« ایشان از کسانی بود که وقتی انسان با او ملاقات می کرد بوی اهل بیت(ع) را از ایشان استشمام می نمود. و به یاد ائمه طاهرین می افتاد. هر وقت با ایشان ملاقات می کردم آرامش روحی عجیبی برایم دست می داد. »
 معلم اخلاق

قوله تعالی:
« و انک لعلی خلق عظیم. »
خداوند تعالی پیامبرش را به حسن می ستاید و می فرماید که به راستی تو دارای خلق نیکو می باشی. و همین اخلاق نیکو بود که مردم را بر پیرامون تو جمع کرد و اگر تو فقط غلیظ القلب بودی مردم از گرد تو پراکنده می شدند. پس معلوم می شود خلق نیکو در پرورش مردم و هدایت آنها نقش مهمی دارد. و کسانی که در این گونه امور وارد می شوند باید متخلق به اخلاق پیامبر شوند.

فرزندشان حاج آقا جواد گلپایگانی در مورد اخلاق پدر می گوید:
« طرز برخورد ایشان با مراجعه کنندگان طوری بود که برای همه حتی برای افراد کوچک خانواده احترام قائل بودند و در آن موقعی که پایشان درد نمی کرد اتفاق نیفتاد که من مشاهده کنم کسی وارد اتاق شود و ایشان به احترام او بلند نشوند و احترام نکنند. و قضیه ای را از ایشان یاد دارم؛ در سنین کودکی بودم، ایام عاشورا طبق معمول در منزلمان روضه خوانی بود.
مرحوم والد در کنار دری می ایستاد و به مردم احترام می کردند روزی دیدم مرد نابینائی وارد شد و آقا تمام قد برای او بلند شدند. روزهای بعد هم آن مرد نابینا می آمد و ایشان در برابر او بلند می شدند و احترام می کردند.
روزی به آقا عرض کردم: این مرد که می آید نابیناست و نمی بیند که شما در برابرش بلند می شوید.
فرمودند: « مردم که می بینند من از این شخص نابینا احترام کردم. او مؤمن است و مؤمن را باید احترام کرد. »

ایشان در زندگی خانوادگی خود به کودکان بسیار محبت می ورزید حتی امر کرده بودند شیرینی و شکلات تهیه شود و در کمد کنار تخت ایشان گذاشته شود و هنگامی که کودکان و خردسالان به حضورشان آمدند ولو با زحمت در کمد را باز کرده و کودکان را با آن تنقلات شاد می کردند. »

حجت الاسلام شیخ الاسلامی می گوید:
« ایشان بسیار مهربان و خوش اخلاق بودند. با شاگردانشان بسیار مهربان بودند. روزی یکی از طلبه ها در سر درس اشکال کرد، آقا ناراحت شد و با عصبانیت با وی برخورد کرد فردا به من گفت که آن طلبه را نزد ایشان ببرم وقتی نزد ایشان بردم دل ایشان را بدست آورد و یک قبا به وی دادند.

بسیار مؤدب بودند. اگر کسی نزد ایشان می رفت فوراً عمامه به سر می گذاشت نزد کسی پای خویش را دراز نمی کرد. روزی پیش ایشان رفتم فوراً پایش را جمع کرد عرض کردم آقا راحت باشید، فرمودند راحتی من در این است.

در تمام مراحل مؤدب به آداب الهی بودند. یکی از مقررین درس ایشان یک جائی مطلبی را از متقدمین نقل کرده بود و نوشته بود که این مطلب را کسی گفته که لاعلم له(یعنی علم ندارد). ایشان پس از ملاحظه نوشته، فرمودند:
« این تقریر درس من است؟ »
گفت: آری. آقا فرمودند:« این عبارت را حذف کنید که از لحاظ ادب خوب نمی باشد. »

مجسمه ورع و تقوا

در مورد تقوای ایشان نقل شده :
« از ویژگی های ایشان که او را در میان سایر اقرانش ممتاز کرد، مراتب تقوی، پارسائی، اخلاص، وارستگی، بی تکلفی، سادگی و بی آلایشی و اینکه یک پارچه اخلاص و معنویت بود.
هر کس چند دقیقه ای با ایشان معاشرت و مجالست می کرد، به خوبی اینها را لمس می کرد. این قیافه نورانی و معنوی ایشان الهام بخش اخلاص و تقوی بود. وقتی سخن می گفتند محور فرمایشاتشان همین مسائل بود. »

و به گفته آیت الله طاهر شمس:
« آیت الله گلپایگانی از معدود افرادی بود که ملکه نفسانی در او بارور شده بود و حتی در امور عادی روزمره چه رسد به امور شرعی و اقدامات سیاسی تمام سعی خود را بر این معطوف کرده بود که وظیفه خود را انجام بدهد و در تمام امورات خدا را راضی نگه بدارد فلذا بالاترین خصیصه ارزنده ایشان همین مراقبت نفسانی بود و همین عامل نفوذ در قلوب مردم شده بود. »


حسن ظن

امام علی علیه السلام فرمودند:
« افضل الورع حسن الظن: حسن ظن، بالاترین ورع و پرهیزگاری است. / غررالحکم ص 220 »
در زمان آیت الله بروجردی  گاهی ایشان برای ملاقات آقای بروجردی می رفتند. و احیاناً مدتی معطل می شدند تا مرحوم آقای بروجردی از اندرونی تشریف بیاورند در این رابطه به مرجع بزرگ عرض شده بود که این توهین به شماست که مدتی در انتظار بنشینید تا آقای بروجردی بیرون بیایند.
ایشان فرموده بودند: « هیچ توهینی نیست، این چه توقعی است که من داشته باشم تا من رفتم ایشان از اندرون بیایند، شاید همان لحظه احتیاج به تجدید وضو دارند. »

ادر رابطه با حسن ظن ایشان نقل می کنند که در ماه ربیع الاول سال 1408 قمری طلبه جوانی به حضورشان آمد. و چون دو ماه خانواده اش نبودند و او شهریه عیالواری  گرفته بود.
مقدار اضافی شهریه را آورده بود و تقدیم ایشان کرد. آقا وجه را گرفته و بعد به او برگردانید.
سپس به خادم خود امر فرمودند؛ که وجه دیگری به آن طلبه بدهید و جالب است که این وجه دو برابر و نیم وجهی بود که آن طلبه آورده بود.

آقای کریمی جهرمی نقل کردند:
« یکی از مقلدین ایشان از اهواز به حضور آقا نامه نوشته بود و اجازه خواسته بود که مقداری از سهم مبارک امام علیه السلام را در اهواز به مرحوم حجت الاسلام انصاری که از وابستگان  مرحوم شیخ مرتضی انصاری(ره) بود بپردازد.

آقا به اصحاب خود فرمودند که بنویسید، ثلث یا نصف سهم (تردید از بنده است) به ایشان بپردازید.
این جانب که سابقه آقای انصاری را می دانستم به مناسبت، گزارش کوتاهی از فضل و کمال و تقوی ایشان را به عرض رساندم. ایشان بلافاصله فرمودند :
« پس بنویسید: تمام سهم امام را به ایشان بدهد و لازم نیست که به اینجا بفرستد. »


تندیس اخلاص

در حدیث قدسی وارد شده است که خداوند جل و علا می فرماید:
« الاخلاص سرّ من اسراری استودعه قلب من احبه من عبادی:
اخلاص سرّی از اسرار من است که آن را فقط در قلب بندگان محبوبم قرار می دهم. »
ایشان هم به حکم آیه شریفه:
« ان کنتم تحبون الله فاتبعونی یحببکم الله:
اگر خدا را دوست می دارید از من [رسول خدا] تبعیت کنید که در این صورت محبوب خدا می شوید. »

در جریان زلزله مهیب و مخرب قیر و کارزین از نواحی شیراز و جهرم، ایشان برای همدردی و اعانت مردم بلا دیده وجهی را به وسیله یکی از بستگان خویش به جهرم فرستاده بودند تا بوسیله نماینده خویش مرحوم آیت الله حق شناس در میان مردم توزیع شود. و تأکید می کنند که مواظب باشید منتشر نشود و جرائد و روزنامه ها متوجه نشوند که این مبلغ از طرف ما می باشد که بخواهند بنویسند.

روزی حجت الاسلام گلزاری یکی از روحانیون شهرستانها را محضر آقا آورده بود که گویا دچار مشکلی بود تا آقا به ایشان کمک کنند.
آقای گلزاری گفتند که ایشان امام جمعه موجهی می باشند و در اول منبر مسأله می گویند و مروج مذهب اهل بیت(ع) می باشند و مقداری از محسنات ایشان را ذکر می کرد و مرحوم آقای گلپایگانی مشغول شمردن پول بودند که به ایشان دهند تا اینکه آقای گلزاری گفتند: ایشان در منبر از شما هم تعریف و تمجید می کنند.
تا این را گفت آقا پولهایی را که شمرده بود کنار گذاشت و فرمود:
« اخلاصم را به هم زدی . »
و آن پولها را به ایشان نداد و مقدار مختصری به ایشان کمک کردند.

حجت الاسلام ایلامی از علمای نجف بود.
از طرف آقا به شهرستان ایلام برای تبلیغ و ترویج مکتب اهل بیت(ع) رفته بود. بعد از مدتی آمدند خدمت آقا و عرض کردند:
آقا من دیگر نمی خواهم بروم ایلام، چون بنده دروس شما را ندیده ام و اعلمیت شما برایم محرز نشده است. لذا وقتی آنجا مردم در رابطه با تقلید به من مراجعه می کنند من آیت الله خوئی(ره) را پیشنهاد می کنم.
من از اینکه از طرف شما آنجا باشم و هزینه ام از جانب شما تأمین شود ولی دیگری را تبلیغ کنم راضی نیستم.
آقا فرمودند:
« من که تو را نفرستادم آنجا مرا تبلیغ کنی! من شما را فرستادم که بروی دین خدا را تبلیغ کنی که مردم دین دار باشند. حتی اگر بخواهی پول می دهم رساله آقای خوئی را بخری و ببری آنجا بدهی به مردم تا مردم دیندار شوند.»

زمانی به ایشان عرض شد:
عده ای، مردم را از تقلید شما بر می گردانند. ایشان در جواب فرمودند: « ان شاء الله یدافع عن الذین آمنوا » و به این جمله از کلام الهی اکتفا کردند و دیگر چیزی نفرمودند.

در بازگشت ایشان از سفر لندن سید محترمی قطعه شعری که در مدح ایشان سروده بود در محضرشان قرائت کرد آقا بلافاصله گفتند:
« اللهم اغفر لی ما لا یعلمون و لا تواخذنی بما یقولون:
خدایا بیامرز انچه را که اینها از من نمی دانند و مرا به آنچه درباره ام می گویند مواخذه مکن. »
آن شخص وقتی این جملات را شنید عرض کرد: آقا ما از چهل سال قبل، ارادتمند شما بوده ایم و اخلاص به شما داشتیم. ایشان فرمودند:
« خوب وظیفه شما آن و وظیفه من هم این است که این را بگویم. »

باز نقل است که فردی از روحانیون در زمان آیت الله حکیم از شیراز خدمت آقا مشرف شد، و عرض کرد آقا من مردم را از تقلید آیت الله حکیم به تقلید شما برگردانده ام! این فرد انتظار داشت که مورد تشویق آقا واقع شود. ولی آقا به شدت ناراحت شده و فرمودند:
« من راضی نیستم و باید همه آنها را به تقلید آقای حکیم برگردانید. »

و فرمودند:
« مردم را در تقلید هرزه نکنید. طوری نکنید که مسأله تقلید بین مردم قداست خود را از دست بدهد. و بر شماست که تمام آنها را به تقلید آقای حکیم برگردانید. »

باز در این مورد نقل کردند که بعد از آنکه مرجعیت آیت الله اراکی(ره) مطرح شد. ایشان اظهار خوشحالی کرده و فرموده بودند:
« الحمدالله که از وجود ایشان هم در حوزه ها استفاده می شود، ما در ذهنمان دغدغه ای بود که چرا از وجود حضرت آیت الله اراکی در حوزه استفاده نمی شود. »

بعد از فوت امام مسئولین شورای مدیریت حوزه راجع به مخارج حوزه خدمت ایشان رسیده و اظهار کرده بودند که مخارج حوزه هر ماه پنج میلیون تومان می باشد که در صورت امکان حضرتعالی تقبل کنید. آقا در جواب فرموده بودند:
« پرداخت این مبلغ برای من مشکل نمی باشد و این مبلغ الان مهیاست، ولکن شما خدمت حضرت آیت الله اراکی برسید و ایشان را در کارهای حوزه دخالت دهید هر مقدارش را که ایشان تقبل کردند بقیه اش را من می دهم .

آیینه تواضع

قال الله تعالی:
« و اخفض جناحک لمن اتبعک من المؤمنین. »
خدای تعالی به خاتم الانبیاء محمد مصطفی (صلی الله علیه و آله و سلم) می فرماید:
با مؤمنین و کسانی که تابع تو هستند با مهربانی رفتار کن و با نهایت تواضع و فروتنی با آنها برخورد کن.
و قرآن این سجیه را از علائم مؤمنین می شمارد و در مورد مؤمنین می فرماید: « عباد الرحمن الذین یمشون علی الارض هوناً »
مرحوم آیت الله گلپایگانی در پاسخ به فردی که از خدمات ایشان تجلیل کرده بود فرموده بودند:
« ای بابا من دیگر هشتاد سال از عمرم می گذرد و حکم اعدامم از درگاه الهی صادر شده است و دیگر هر چه بمانم مهلت و ارفاقی است که نسبت به یک اعدامی در نظر می گیرند و اگر اینکارها برای خدا نباشد ذره ای برایم ارزش نخواهد داشت. »

حاج باقر گلپایگانی در مورد برخورد ایشان با مردم چنین توضیح می دهند:
« ایشان در برخورد با مردم و مراجعه کنندگان بسیار خوش اخلاق بودند به گونه ای که هر کس با نخستین برخورد شیفته ایشان می شد. گاهی که برخی از مراجعه کنندگان به خاطر داشتن مشکلاتی ناراحت بودند، وقتی خدمت ایشان می رسیدند با کیفیت برخورد خوب ایشان آرامش و نشاطی وصف ناپذیر به آنان دست می داد.

ایشان سعی داشتند کسی با ناراحتی از منزلشان بیرون نرود. به هر مراجعه کننده ای به گونه ای رضایت بخش پاسخ می داد.»

نقل است که :
شخصی با مرحوم حجت الاسلام شاکری، برخوردی پیدا کرده بود و خواستار این شد که خدمت آقا برسند، ایشان وقتی خدمت آقا رسید با صدایی بلند شروع کرد به اعتراض کردن و از آقای شاکری شکایت کردن که او به من اهانت کرده و بر من توهین نموده آقا با خوشرویی سؤال کردند چه کرده؟
 ایشان گفت با مشت به سینه ام زده است آقا با اخلاقی پسندیده فرمودند: دیه با عاقله است، شما بیائید و بجای آن، یک مشت در سینه من بزنید، که آن شخص از گفتار و رفتار خودش پشیمان گردید و دست آقا را بوسید و مورد عنایت و لطف آقا قرار گرفت.

حاج آقا باقر گلپایگانی نقل کردند:
در روزهای آخر عمر آقا رسم بر این بود که یکی از اعضاء خانواده شب کنار آقا می ماند، ولی من هم شب به آقا سر می زدم، در یکی از شبهای آخر عمر شریفشان ساعت 2 نصف شب آمدم به آقا سر بزنم دیدم که آقا نشسته اند، عرض کردم، آقا چرا نمی خوابید؟
فرمودند:
می خواهم برای تجدید وضو بروم. سؤال کردند: چرا شما نخوابیده اید. عرض کردم آمدم تا به شما سر بزنم.
آقا را بردم وضو گرفتند، بعد از وضو گرفتن که آقا را می آوردم به طرف هال فرمودند: « من بابا نداشتم که خدمت کنم، ولی برای تو هم بابای پر زحمتی بودم. »
عرض کردم آقا، برای من افتخار است که خدمت شما کنم، و در خدمت پدر و مرجع شیعه باشم.
افتخار می کنم که دستم به بدن شما می رسد .. فرمودند:
« حالا دیگر ماندنم برای شما زحمت است حالا دیگر باید رفت. »

صبر جمیل

در تمام مراحل زندگی دارای ملکه صبر بود و تسلیم تقدیر الهی بودند. به راستی صبر ایشان در هنگام درگذشت فرزندشان حاج آقا مهدی گلپایگانی همگان را به شگفت واداشته بود.
 ایشان در این مصیبت دردناک با یک دنیا آرامش و وقار بر جنازه فرزندشان نماز خواندند  و تسلیم مقدرات الهی شدند.
برخی از علماء و بازاریان تهران برای عرض تسلیت به حضور ایشان آمده بودند مرحوم ابوالقاسم اسلامی به عنوان سخنگوی آنان، گفت:
« زمانی که مرحوم آیت الله میرزا عبدالعلی تهرانی جوان خویش را از دست داده بودند فرموده بودند:
دعا کنید خداوند مهرش را از دلم بیرون کند. اکنون ما دعا می کنیم و شما هم دعا بفرمائید که خدا مهر این فقید را از دلتان خارج کند. آقا در جواب آنها فرمودند:
« لیکن من می گویم دعا کنید خدا مهر او را در دلم بیشتر کند تا مصیبت او در دلم بیشتر اثر کند. و صبر کنم تا خدواند اجر و ثواب بیشتری به من عطا کند. »
و فرموده بودند:
« خدایا نه تنها ناراحت نیستم بلکه ممنون و شاکرم که فرزندم در راه تو جان باخت. »

در جریان فوت فرزندش حاج سید مهدی گلپایگانی  ، وقتی آقای اشراقی داماد امام خمینی آمده بود برای عرض تسلیت به امام  گفته بود:
از صبر ایشان تعجب کردم که خیلی بر خود و اعصاب خود مسلط است.

عالم بزرگوار جناب آقای کریمی جهرمی نقل می کردند:
« روزی در ایام بیماری آقا به دیدن ایشان رفتم دیدم دانه هائی از دست و سینه آقا بیرون آمده است وقتی احوالشان را پرسیدم فرمودند:
« این درد به اتفاق پزشکان از شدیدترین دردهاست، اما این درد هم، شکر دارد. زیرا یا کفاره گناهان است که باید شکر کرد به آخرت نیافتاد. و یا ترفیع درجه می باشد که این هم شکر دارد. و در هر حال جای شکر است و الحمدالله علی کل حال. »

عزم آهنین

 حجت الاسلام احمدی گلپایگانی که مدتی شاگرد ایشان بود، در مورد ایشان نقل می کند:
ایشان در بین علماء خیلی خوش برخورد و پرحوصله بود، و شجاعت و تحمل عجیبی داشت. و با همین صبر و حوصله بود که توانستند خیلی از بحرانهای شدید را که برای تخریب ایشان مهیا شده بود پشت سر بگذارند.
در مسیر و هدف الهی خویش ثبات قدم عجیبی داشت. و روی همین اساس تند بادهای حوادث نتوانست ایشان را از طی مسیر باز دارد.
 روزی فرزند آخوند ملا محمد تقی گلپایگانی به ایشان گفته بود: آقا تا کی می خواهید پای آخوندی بایستید، و در حوزه باشید، بهتر است که دیگر فکری کنید. تا کی می خواهید با این وضع زندگی کنید؟
آقا در جواب فرمودند:
« اگر ببینم زندگی من به این اداره می شود که بروم هر روز دو ساعت در حمام لنگ بیندازم، همین کار را می کنم ولی از آخوندی بیرون نمی روم...!»

خوف از خدا

یکی از کسانیکه از مرگ و حساب واقعاً می ترسید ایشان بودند و وقتی که برای کسی نماز میت می خواندند حالشان تغییر می کرد و چه بسیار اتفاق افتاد که پس از خواندن نماز میت چند روز تب می کردند.
وقتی نماز امام  را خواندند در ضمن نماز گریه کردند. بعد فرمودند:
« نگاه کردم که با آنهمه ابهت و منزلت، چگونه روی خاک قرار گرفته است. »

در فوت مرحوم آیت الله نجفی در مشهد بودند، به حرم مشرف شدند گریه فراوانی کردند و عازم برگشت به قم شدند که نماز بخوانند، شب خونریزی شدیدی از مجرای تنفسی شروع شد که حتی نزدیکان از ایشان قطع امید کردند.

 

شوخ طبع و بشاش

از جناب آقای فیض نقل است:
روزی خدمت ایشان بودم، و آقا را آماده می کردیم برای وضو ساختن، خدمتشان عرض کردم آقا اجازه می فرمائید عمامه از سر حضرتعالی بردارم آقا با خنده فرمودند:
« می دانید که عمامه برداشتن کار بدی است ولی اشکال ندارد! »

بعد خدمتشان عرض کردم، که آقا اجازه می فرمائید کلاه سرتان بگذارم، آقا با خنده فرمودند:
« بگذار که سخنت راست باشد اگر بگوئی کلاه سر آقا گذاشتم! »

در همین رابطه فردی می آید خدمت آقا و عرض می کند نزدیک ماه رمضان است و من قصد مسافرت دارم اگر ممکن باشد مساعدتی بکنید. مرحوم آقا مبلغی به ایشان پرداخت می کند و با وی خداحافظی می کند. همین فرد روز بعد در مسجد حسین آباد بعد از نماز مغرب و عشاء خدمت آقا می آید و باز عرض می کند که قصد سفر دارم و کمک می خواهم آقا این فرد را می شناسد ولکن به رویش نمی آورد و یک مبلغ مختصری به ایشان می دهد.
این فرد برای بار سوم یک روز صبح در حرم بعد از نماز صبح خدمت آقا مشرف می شود و اظهار می کند که قصد سفر دارم و برای خداحافظی خدمت شما آمده ام و درخواست مساعده داشتم. آقا مبلغ مختصری به او میدهد و بسیار محترمانه می فرمایند:
« ما حاضر هستیم برای بار چهارم هم با شما خداحافظی کنیم! »


عقل عملی و گذشت

در هجومی که عده ای از فریب خوردگان بر خانه ایشان کردند. و اهانت علنی و حضوری نمودند و طوری قضیه حاد بود که اوضاع، خطرناک پیش بینی می شد. ولی در آن قضیه مقداری آنان را نصیحت کرده و فرموده بودند:
« چقدر عیب است که شما در خانه من چنین می کنید! »
و فردای آن روز در مجلس درس فرمودند:
« آقایانی که دیشب به منزل ما آمدند و اظهار لطف کردند؟! خواهشمندم کسی به آنان کار نداشته باشد. »
عالم بزرگوار حاج شیخ پناه اشتهاردی در این رابطه می نویسد:
« عقل عملی که آن بزرگوار به کار زد این بود که فردای همان شب در مجلس بحث و درس عمومی اظهار گذشت و عفو از آنها کرد تا مغرضین فسادی بر فساد نیفزایند. »
مراعات حقوق خانواده

جناب آقای کریمی جهرمی نقل کردند:
« در یکی از روزهای آواخر ماه شعبان سال 1410 هـ ق شرفیاب حضورشان بودم. احساس کسالت از ایشان می‌شد. یکی از نزدیکان وارد شده و احوالپرسی کردند. آقا فرمودند:
« شب گذشته خواستم حمام بروم. و کسی نبود و یا خواب بودند لذا خودم به حمام رفتم و حوله و لباس نبود و نخواستم خانواده را از خواب بیدار کنم. لذا با همان بدن تر لباس پوشیدم و بیرون آمدم و چون هوا سرد بود احساس کسالت و ناراحتی کردم بطوری که نمازهایم را با کمترین کیفیت بجای آوردم و خوابیدم. »
و این درسی است برای دیگران، بنگرند که این مرجع بزرگ در سنین متجاوز از 90 سالگی حاضر نبودند کسی را از خواب بیدار کنند. و تا این حد ملاحظه خانواده خویش را می کردند که حاضر نمی شدند آنها را بیدار کنند تا حوله و لباس به ایشان بدهند و این درس را باید در مکتب ایشان آموخت. »


توجه تام به حق الناس

آیت الله کریمی جهرمی می نویسند:
« از شگفتیها، این داستان است که بعضی از شاهدان عینی آن الان در قم هستند:
 آقا قبل از دوران مرجعیت منزلی را در محله تکیه حاج سید حسن از یکی از ارادتمندانشان اجاره کرده بودند و آن شخص بسیار مقید به حضور در نماز جماعت ایشان بودند روزی آن شخص در مسجد به آقا عرض می کنند: شما در فکر منزل دیگری باشید.
آنروز آقا نماز را که می خوانند دیگر به منزل نمی روند بلکه از راه مسجد به منزل مرحوم آیت الله شیخ مرتضی حائری می روند و سفارش می کنند خانواده شان نیز به آنجا بیایند تا منزلی فراهم شود و فرموده بودند ممکن است صاحبخانه چون از مأمومین نماز من است احترام بکند ولی در دل راضی نباشد که ما در آن خانه باشیم لذا دیگر به کلی به آن خانه نرفته بودند و با همان یک کلمه منزل را تخلیه کرده بودند. »
تقیّد به احکام و سنتهای دین

کسانی که با ایشان معاشرت داشتند همه بر این مطلب اتفاق دارند که ایشان سخت به آداب دینی و سنن اسلامی تقید خاصی داشتند و شعائر مذهبی را ارج می نهادند.
حجت الاسلام آشتیانی می فرمودند:
« معظم له مدام مشغول ذکر بودند. و مجسمه زهد و تقوی و پاکدامنی بود به تمام معنی مقید بودند در حضورشان غیبتی نشود. چهره اش واقعاً چهره ای بود که انسان را به یاد خدا می انداخت. »
مقید بود به ملاقات نمودن علمائی که وارد قم می شوند و حجاجی که از بیت الله الحرام مراجعت می نمودند. و تا آنجا که امکان داشت ایشان به منزل آنها برای ملاقات می رفت. و تا زمانی که حالشان مساعد بود برای تسلیت و تعزیت به معزی و مصیبت زده گاه به منزل آنها می رفتند.

ایشان تقید خاصی به اذان گفتن داشتند، و هر روز به هنگام صبح در منزل این عمل مستحب را به جای می آوردند. یکی از علماء نقل می کرد:
« شبی در ویریج (نام روستایی) مهمان ایشان بودم، نزدیک صبح صدای دلنوازی شنیدم، دقت کردم دیدم صدای اذان می باشد. ولی با خود می اندیشیدم که این فرد چه کسی است چنین خوب اذان می گوید.
به دنبال صدا رفتم دیدم مرجع بزرگوار آیت الله گلپایگانی می باشد که اذان می گوید. »

از آداب و سنن دینی مؤکد، زیارت قبور اولیاء و علماء بود. ایشان تقید خاصی به این امر داشتند و مقید بودند که به زیارت قبر حضرت معصومه (س) مشرف شوند. و می فرمودند:
« در اوایل به قم آمدنم، هر وقت می خواستم وقت فراغتم را صرف کنم به حرم حضرت معصومه مشرف می شدم و در آنجا به قرائت قرآن مشغول بودم بگونه ای بود که دوستان می گفتند اگر در حجره ی درس نیست در حرم است و بمن کبوتر هم نام گذاشته بودند. »

در اواخر عمرشان روز چهارشنبه بعد از فراغت از درس، به حرم مشرف می شدند. و مدتی در بالای سر مبارک حضرت معصومه به زیارت و عبادت مشغول بودند.
مدتی که در اواخر بستری شدند و بیرون آمدن برایشان تکلف داشت آقایی خدمتشان رسید و جویای حالشان شد فرمودند:
الان حدود 15 روز است حرم نرفته ام دلم برای عمه ام خیلی تنگ شده است.

جناب آقای کریمی جهرمی نقل می فرمودند:
چند سال قبل از وفاتشان بنا بر این بود که ایشان در ایام تابستان به جاسب که یکی از روستاهای اطراف قم و محیط خوش آب و هوایی است بروند. ایشان کسالت و خستگی شدیدی داشتند.
مع ذلک فرمودند:
« اول به حرم مشرف می شوم از آنجا به جاسب می روم. »
بعضی از نزدیکان ایشان عرض کردند حال شما مساعد نیست. پس بهتر است همچنانکه ماشین از کنار حرم می رود شما از داخل ماشین سلام کنید. ولی ایشان نپذیرفتند و با همان حالت به حرم مشرف شدند.
با اینکه حال ایشان چنان بود که هنگام برگشت نتوانستند مسافت کوتاه ما بین حرم و کنار خیابان موزه را طی کنند. لذا برایشان در نزدیکی در خروجی خیابان موزه صندلی گذاشتند و ایشان بعد از مختصر استراحتی به طرف ماشین آمدند.

عبادت و عبودیت

ایشان در تمام اعمالش ملازم بود که به خاطر خدا باشد. روی این جهت می توان گفت ایشان عمر خودش را در عبادت خدا صرف نمود. ساعتی از عمر ایشان نبود که در آن مشغول انجام وظائف شرعی و معنوی خویش نباشد.
خوف و خشیت عجیبی از خداوند خود داشت و در عین حال طمع در فضل و کرم او را هم دارا بود. اهل تهجّد و نماز شب بود در سفر و حضر یک ساعت قبل از اذان صبح از بستر خواب بلند می شد، و روی به درگاه خداوندی می آورد و از روی خوف و طمع خدا را می خواند و با ارباب خویش به مناجات مشغول می شد.

بعد از خواندن نماز شب در منزل، به حرم مطهر مشرف می شدند. و نماز صبح را در حرم حضرت معصومه (سلام الله علیها) به جماعت به جای می آوردند. بعد از نماز تا طلوع آفتاب در محراب عبادت جلوس می کردند.

مشغول قرائت ادعیه و قرآن می شدند. و هر روز حداقل یک جزء قرآن می خواندند. و حدود هفتاد سال موفق بودند پیش از اذان صبح به حرم مشرف شوند. این سیره ایشان بود تا اواخر عمر پربرکتش، و تا آخر عمر هیچگاه سحرخیزی و نماز شب را ترک نکردند.
نوافل را ترک نمی کرد و نمازهای مستحبی را به جای می آورد. در زمان آیت الله بروجردی که هنوز مرجعیت ایشان مشخص نبود، ایام البیض ماه رجب در مسجد امام حسن عسگری معتکف می شدند.

آیت الله کریمی جهرمی که شاگرد مکتب ایشان هستند در این مورد می نویسد:
« آن مرجع بزرگ از اهل عبادت و تهجد بود و به واجبات و مستحبات اهتمام می ورزید. شب زنده داری و تهجد او و گریه ها و اشکهای جاری او و تلاوت قرآن و دعاهای مختلف او ترک نمی شد و نیز تقید به گفتن اذان داشتند و صدای مبارکشان به هنگام طلوع فجر به اذان بلند می شد.
این جانب خود کراراً صدای مبارکشان را که به هنگام طلوع فجر و سفیده صبح بلند بود شنیدم و بلند اذان می گفتند و چه قدر اذان آن بزرگوار به هنگام صبح، طنین جذابی داشت. »

انس با قرآن

حضرت امیر علیه السلام می فرمایند:
« خدا قرار داده قرآن را آب زلالی بر تشنگی عالمان و بهاری برای قلوب دانشمندان و مقصدی برای راههای صالحان و دارویی که بعد از آن درد نباشد و نوری که با آن ظلمتی نیست. نهج البلاغه/خ198 »
طبیب مخصوص ایشان که بیست و هفت سال سابقه ارادتمندی دارند نقل می کنند که من هر وقت خدمتشان می رفتم ایشان مشغول تلاوت قرآن کریم بودند. آری آن مرجع بزرگ صبح و شام تلاوت قرآن می کردند و تا روزهای آخر عمرشان این برنامه را ادامه دادند و تلاوت قرآنشان در این دو وقت ترک نشد.

یکی از نوادگان ایشان می گویند:
« عصر ماه مبارک رمضانی در سن چهارده سالگی به حضور آقا مشرف شدم ایشان مشغول تلاوت قرآن بودند. سلام کردم و وارد شدم آقا جواب سلام را دادند و احوالپرسی فرمودند و دوباره شروع به قرائت قرآن نمودند. بعد از چند دقیقه مجدداً فرمودند:
« آیا قرآن می خوانی؟ »
و دقایقی تأمل کردند و بعد با آرامش و وقار مخصوص به خودشان به این مضمون فرمودند: « می دانی این خوب نیست که این ماه بگذرد و ما یک ختم قرآن نکنیم. »

قرآن را با تدبر می خواندند و در آیات توجه خاصی داشتند، و گاهی قطرات اشک از چشمانشان جاری می شد و می فرمودند:
« خدا می داند که من گاهی که به آیات عذاب می رسم این آیات همواره در مقابل چشم و گوش من است و مرا می لرزاند، که نکند جوری باشیم که مصداق این آیات قرار بگیریم. »
و گاهی می فرمودند:
« قرآن بهترین موعظه است هنگام قرائت قرآن در آن تدبر کنید به قصد اینکه از آن درس بگیرید، نه فقط برای ثوابش قرائت کنید در این صورت است که اشک چشمت جاری می شود و ببین به چه مقامی می رسی. »

قرآنهائی که به ایشان هدیه می شد مقید بودند آنها را بخوانند پس از یک دور تلاوت به دارالقرآن هدیه می کردند و می فرمودند: زکات قرآن به این است که خوانده شود، زیرا در قیامت قرآن از ما بازخواست می کند. قرآن هائی که توسط آقا قرائت شده در دارالقرآن ثبت گردیده است حتی قرآنهای نفیس خطی و غیر خطی که به دارالقرآن اهدا می شد برای اینکه در گنجینه دارالقرآن محبوس نشود. خود ایشان یک دور تلاوت می کردند.
ایشان احترام و خضوع خاصی در مقابل قرآن داشتند. و روی همین تواضع عظیم و ارادت نسبت به قرآن ایشان به قاریان قرآن هم احترام خاصی قائل بودند.
نقل می کنند: با وجود اینکه ایشان در بعد علمی و مرجعیت در مرتبه بالائی بودند یک بار جوان نوزده یا بیست ساله ای آمد خدمت آقا، این جوان از قرّاء مصر بود. و در قرائت قرآن نفر اول شده بود آقا به این جوان فرمودند:
« من سوره حمد را می خوانم، شما ببینید من درست می خوانم یا نه؟ »
و پیش جمعیت بلند بلند شروع به خواندن سوره حمد کردند، آن جوان قرائت آقا را تصدیق کرده و گفت: قرائت شما شبیه قرائت اهل حجاز است.

سوز دل

آن بزرگوار بَکّاء و بسیار پر گریه بود و به سرعت قطرات اشک بر محاسن شریفشان جاری می گردید.
شخصی چند ماه قبل از ارتحال ایشان به حضورشان می رسد تا آقا با چشم گریان دعا کنند. آقا فرمودند:
« خداوند این لطف را کرده که چشم من گریان است و اشک من خشکیده نشده است. »

عاشق اهل بیت علیهم السلام

امام باقر علیه السلام به جابر فرمود:
« ولایتنا ولایة الله التی لم یبعث نبیاً قطّ الا بها:
ولایت ما اهل بیت همان ولایت خداست. خدا هیچ پیامبری را به رسالت مبعوث ننمود مگر آنکه پایبند ولایت ما اهل بیت علیهم السلام باشد. کتاب شریف بصائر الدرجات. »

امام صادق علیه السلام فرمود:
« ان حبنا اهل البیت ینزله الله من السماء له خزائن تحت العرش کخزائن الذهب و الفضه لا ینزله الا بقدر و لا یعطیه الا خیر الخلق ...
محبت ما اهل بیت پیامبر را خداوند از آسمان فرو می فرستد و برای آن خزائنی است در زیر عرش پرودگار، همچون خزائن زر و سیم که جز به مقدار معین و مقرر نازل نخواهد شد. و جز بهترین خلق خدا از آن بهره مند نخواهد شد ... »

آیت الله گلپایگانی(ره) خودش که از تبار نیکان و شاخه ای از شاخه های ولایت بودند، سینه ای سرشار از عشق و دلدادگی نسبت به ائمه معصومین علیهم السلام بویژه امام حسین را داشتند.
از جمله ویژگی های بارز ایشان ارادت شدید به اهل بیت(ع)، مخصوصاً وجود مقدس حضرت سید الشهداء (صلوات الله علیه) بود که خیلی بارز بود ایشان به محض اینکه نامی از خاندان پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله و سلم برده می شد حال خاصی پیدا می کردند.
اگر اشاره به مصیبتی می شد چشمانشان پر از اشک می شد. مقید بودند مجالس بزرگداشت اهل بیت بخصوص مجالس عزاداری را به موقع خودش برگزار کنند و خودشان شرکت فعال داشتند. باید گفت ایشان عشق به اهل بیت داشتند نه تنها ارادت، و محبت، محبت بسیار فوق العاده و بیّنی بود.

روی آن ارادت و محبت اهتمام به برگزاری مراسم سوگواری ائمه طاهرین داشتند و در تمام شهادات و مناسبتها در منزل ایشان مجلس عزا برگزار بود در ماه محرم و صفر در منزل ایشان مجلس روضه خوانی برگزار بود. و در شهادت مادرش صدیقه طاهره حضرت زهرا(س) در روزهای یازدهم و دوازدهم و سیزدهم جمادی الاول و اول و دوم و سوم جمادی الثانی در منزل ایشان مجلس عزاداری برگزار بود.

با آن کهولت سن و رتبه علمی و مرجعیت که داشتند احیاناً روز شهادت حضرت زهرا از منزل خویش در جلو هیئت سوگواران برای عرض تسلیت به حرم مطهر حضرت معصومه(س) مشرف می شدند، علاوه بر این در طول سال در روزهای پنج شنبه مجلس روضه در منزل ایشان برگزار بود.

 علاقه ایشان به آستان مقدس سیدالشهداء علیه السلام به حدی بود که عصر عاشورا بستگان را پیرامون خویش جمع می کردند و شخصاً روضه می خواندند، و این سیره ایشان تا آخر عمر شریفشان ترک نشد و تا محرم سال 1414 هـ ق این عمل را انجام می دادند. و خودشان در این باره می فرمودند:

« می خواهم نامم در زمره روضه خوانهای سیدالشهداء علیه السلام ثبت شود. »

آری او اخلاص و ارادت به امام حسین را برای خود بالاترین رتبه می دانست.
چنان به مقام والای ائمه طاهرین علیهم السلام ارادت و اخلاص داشت. که در مجالس اهل بیت علیهم السلام چنان می نشست که گویا یکی از معصومین در مجلس حاضر است. روی این جهت هیچ گاه در مجلس اهل بیت بدون عمامه و لباس روحانیت نمی نشست.
حتی هنگامی که ضعف و کسالت زیادی که بر ایشان غلبه کرده بود و قادر به حرکت نبودند. از طرفی عازم سفر استعلاجی نیز بودند کلیه مقامات و بزرگان برای عیادت می آمدند ایشان توانایی نشستن را نداشتند و در همان حالت خوابیده از آنان جویای حال می کردند. تا اینکه قرار شد حجت الاسلام سید صادق شمس (یکی از منبریهای قم) برای قرائت حدیث کساء مشرف شوند، ایشان فرمودند:
« ذکر ائمه در خدمت ائمه است و در خدمت ائمه باید مؤدب نشست. »

و با زحمت فراوانی عمامه گذاشته و عبا و قبا می پوشند و به شکل کسی که در محضر یک بزرگی نشسته جلوس کردند .

و نیز از فرزند ایشان نقل شده است:
« چند سال قبل ایامی که آقا در بیمارستان بستری بود لباس مخصوص بیماران را به تن داشتند. شخصیتهای بزرگ علمی و سیاسی به ملاقات ایشان می آمدند. ایشان که در دوران نقاهت بودند با همان لباس مخصوص آنها را می پذیرفتند.
زیرا مشکل بود که تغییر لباس دهند تا اینکه یک روز فرمودند:
« دلم تنگ شده اشتیاق به شنیدن مصیبت حضرت امام حسین علیه السلام دارم کسی بیاید و ذکر مصیبتی کند. »
هنگامی که آقایی برای ذکر مصیبت حاضر شد. به ایشان اطلاع داده شد. فرمودند صبر کنید تا لباس رسمی و اصلی خود را بپوشم  و برای استماع مصیبت امام حسین علیه السلام خویش را آماده کرده و لباس مخصوص و رسمی خویش را پوشیدند و آماده استماع ذکر مصائب حضرت سیدالشهداء شدند. 

ایشان به قدری نسبت به اهل بیت(ع) احترام داشتند که حتی اگر در مجلس خصوصی هم ذکر مصیبت اهل بیت می شد ایشان به احترام ذکر مصیبت اهل بیت عمامه به سر می گرفت و تقید خاصی در این امر داشت.

چنان اخلاص در این باب داشتند که اشک چشمی که برای مصیبت اهل بیت ریخته می شد نزد ایشان ارزش والایی داشت.
یکی از آشنایان آقا نقل کردند: « یک وقت قبل از شرکت ایشان در مجلس روضه از آقا اجازه خواستم که قطره چشمانش را بچکانم، که زمانش به تأخیر نیفتد، فرمودند:
« اگر چه من این قطره را پاک می دانم ولی میل ندارم به اشک چشم برای امام حسین چیزی مخلوط شود. »

ایشان توجه خاصی به ارباب و ولیّ خودش حضرت صاحب العصر و الزمان (عج) داشتند و هیچگاه عرض اخلاص و ارادت به محضرش را ترک نمی کردند.

هرگاه حوزه دچار مشکلی می شد متوسل به حضرت شده و یا به مسجد جمکران مشرف می شدند و برای حل این مشکل از حضرت کمک می خواستند.


دقیق و محتاط در عمل

ایشان خیلی در کارهایشان دقیق بود و هیچ موقع قدمی برنداشت که مغایر با شرع باشد و این مرحله بالائی از دیانت است که در کمتر کسی یافت می شود.

جناب انصاریان می گفتند:
در جریان فوت فرزند ایشان، حجت الاسلام حاج آقا مهدی گلپایگانی اوج انقلاب بود. عده ای آمده بودند خدمت ایشان و به ایشان پیشنهاد می دادند که شما در اعلامیه بنویسید: که حاج آقا مهدی را ساواک کشته است. اما چون این مطلب برای ایشان محرز نبود، فرمودند:
« من چنین چیزی را اجازه نمی دهم چون این مطلب ثابت نشده است. گرچه فرزندم در قضیه کمک به زلزله زدگان از دنیا رفته است. ولی این مطلب را ما نمی نویسیم. »

همه از این دقت و حواس جمعی ایشان شگفت زده شدند، که حتی در چنین حالتی هم راضی نیستند عملی را که ثابت نشده به یک سری افراد بی دین و جنایتکار نسبت دهند. گرچه فوت حاج آقا مهدی مشکوک بود .
ایشان این دقت را در تمام مراحل مبارزه داشتند و حتی در اعلامیه هائی هم که صادر می کردند ملتزم بودند که مطلبی خلاف واقع ذکر نشود. و با اینکه اعلامیه های ایشان در نهایت تندی و سرکوبگرانه بود لکن در نهایت متانت و اتقان نیز بود.

انفاق و احسان نیکو

آن بزرگوار سخت اهتمام به قضاء حوائج مردم و خصوصاً علماء و طلاب داشتند. و تا ممکن بود، سائلی را رد نمی کردند و کسی را محروم نمی ساختند.

نقل می کنند: شخصی آمد پیش ایشان و درخواست کمک کرد آقا به یکی از خدمتگزاران فرمود: وجهی به او کمک کنید. آن شخص عرض کرد، آقا اخیراً وجهی به ایشان داده ایم، آقا فرمودند:
« باز هم بدهید. »

حاج باقر گلپایگانی چنین توضیح می دهند:
اگر کسی نیاز مالی داشت به ایشان مراجعه می کرد، ایشان او را مأیوس برنمی گرداند. بخاطر دارم روزی پیرمردی نیازمند که گهگاه به منزل ایشان مراجعه می کرد و کمک مالی می گرفت وارد شد و در حضور آقا نشست و اظهار داشت که پسرم تصمیم به ازدواج دارد و من از عهده مخارج آن برنمی آیم.

آقا هفتاد هزار تومان نزدشان موجود بود که یکی از افراد خیّر آن را به همین منظور به ایشان تقدیم کرده بود، تمام این مبلغ را به آن پیرمرد دادند. پیرمرد به قدری خوشحال شد که کفشهایش را عوضی پوشید و با عجله رفت.
من به آقا عرض کردم خوب بود این مبلغ را به چند نفر سیّد نیازمند می دادید فرمودند:
« من این وجه را برای فلانی کنار گذاشته بودم که بدهم ظاهراً قسمتش نبود اول خواستم نصف کنم و اما سپس بنظرم رسید مخارج سنگین است و این هم سیّد مستحقی است حالا که حواله شده همه را به ایشان می دهیم. »
پناه بی چاره گان

یکی از مسئولین فعلی قوه قضائیه نقل کرده بودند:
در ایام طلبگی که در قم بودیم در مدرسه فیضیه حجره داشتم، چند روزی بی پول و خیلی مستأصل شدم، هر چه فکر کردم چه کنم، فکرم به جایی نرسید، ناگهان با خود گفتم بروم پیش آیت الله گلپایگانی - البته ایشان در آن زمان مطرح نبودند ـ خود را به منزل ایشان رساندم مطلب را بیان کردم. آقا مبلغی را آوردند و فرمودند:
« کل ما یملک ما اینست که آنرا نصف می کنیم . »

و نصف آن مبلغ را به ما دادند، و با این وسیله مشکل ما حل شد.
ایشان به فقرا و نیازمندان هم خیلی توجه داشتند و تا آنجا که در امکانشان بود در رفع حاجت نیازمندان می کوشید، نقل شده که بعضی اوقات خودش به در خانه افراد رفته و شخصاً کمک می نمود.

توجه خاص به حوائج مردم

توجه خاص ایشان به مردم و دقت در درخواست مؤمنین از چیزهائی بود که همیشه مورد توجهشان بود. به عنوان نمونه:
یکی از مسئولان منزل آقا نقل می کرد:
شبی تلفن زنگ زد گوشی را برداشتم، طرف را نشناختم.
گفت: خدمت آقا عرض کنید برای حاجت مهمی که من دارم نماز امام زمان(عج) بخوانند. من گفتم آقا حال ندارند پایشان درد می کند. خودتان بخوانید.
گفت: شما خدمت آقا عرض کنید کار نداشته باشید گوشی را قطع کردم. بمحضرشان رسیدم و مطلب را خدمتشان عرض کردم خیلی ساده و بدون آنکه نام شخص را بخواهند. یا چیز دیگری بفرمایند. فرمودند:
« حاجت برادر مؤمن است خیلی خوب انشاء الله می خوانم. »

ایشان نسبت به مردم خصوصاً طلاب خیلی محترمانه برخورد می نمودند، و می فرمودند:
« مردم را باید احترام گذاشت، و اگر { فردی از مردم به ما مراجعه کرد و} مشکلی داشت، ما که نمی توانیم تمام خواسته اش را بر طرف کنیم، و فقط تمکن از برطرف کردن بعضی از مشکلات او را داریم، پس اگر این یک مقدار را با احترام و شخصیت دادن به فرد بجا آوریم و اگر پولی می دهیم محترمانه پرداخت نمائیم این اهمیتش از برآوردن تمام خواسته اش بیشتر است.
فی الواقع حرمت افراد را حفظ کردن و شخصیت دادن به آنها مساله مهمی است که باید مورد توجه واقع شود. »


حفظ شخصیت مؤمنین

آقای انصاریان نقل کردند، در یکی از اعیاد من مشرف شدم به محضر ایشان، عده زیادی از علماء در محضر ایشان بودند، ناگهان گز آوردند، یکی از آقایان که در کنار ایشان بود. 5
عدد گز برداشت و گفت آقا من به نام پنج تن پنج عدد برداشتم آقا با تبسم فرمودند:
« می توانستید 14 تا به نام چهارده معصوم بردارید. »

کسانی که اطراف آقا بودند، لبخندی زدند که ناگهان آقا از این قضیه ناراحت شدند، که شاید این عکس العمل آقایان موجب اهانت به آن شخص بوده باشد. و فوراً فرمودند:
« من عذر می خواهم که چنین گفتم. »

و آن فرد گفت نه آقا چیز مهمی نیست روز عید و سرور است.
آقای انصاریان اضافه کردند که این درس بزرگی بود برای من که ایشان چه قدر دقت دارند که حاضر نیستند در محضر ایشان کوچکترین بی احترامی به فردی بشود.

من هر وقت خدمت ایشان می رفتم یک نکته اخلاقی و درسی از ایشان می گرفتم. و شاید به خاطر همین باشد که توصیه شده به رفت آمد کردن با علماء و بزرگان. ایشان در تمام مراحل زندگی مصداق بارز فرمایش معصومین بود که فرمودند:
« کونوا دعاة الناس بغیر السنتکم. »

تعظیم علما و تلاش در حفظ آثار آنان

از خصوصیات برجسته ایشان احترام و تکریم از بزرگان دین از قدما گرفته تا متأخّرین می باشد.
این خصوصیت بارز اخلاقی ایشان نسبت به اساتیدش نمود ویژه ای داشت. بنای ایشان بر این بود که نام بزرگان را در درس و در محافل خصوصی با اجلال و احترام یاد کند. و در حفظ نام و نشان و حفظ آثار آنان سعی بلیغی داشت و مواظب بود کاری نکند که موجب وهن به علماء خصوصاً معاصرین باشد به قدری در این مساله دقت داشتند که وقتی حاشیه عروه ایشان چاپ می شد، چون پرچم تشیع آن زمان بر دوش آیت الله العظمی بروجردی بود، اجازه نداده بودند بر روی کتاب لقب آیت الله را بنویسند.

با اینکه خود ایشان در حد عالی از علم و فقاهت بودند به خاطر تقویت آیت الله بروجردی در مجلس درس وی حاضر می شدند. اینجا به مناسبت نمونه هایی از این سیره نیکوی ایشان را ذکر می کنیم:

 1. در قضیه کسالت مرحوم آیت الله حکیم (ره) در منبر درس و در آن مجمع عظیم علمی با توجه و خلوص خاصی دست به دعا برداشته برای شفای ایشان با جملات ( اللهم اشفه بشفائک و داوه بدوائک و متعنا بطول بقائه ) دعا کرده بود. به راستی چه قدر شعف انگیز است که چنین مرجعی برای مرجع بزرگی این چنین احترام قائل است.

2: خود ایشان فرموده بودند:
« در مقابل این تبلیغاتی که علیه آیت الله العظمی خوئی می شود من هر وقت به حرم مشرف می شوم بر سر قبر فرزند ایشان رفته و فاتحه می خوانم و مردم می پرسند این قبر کیست؟ و این خود تبلیغی است در مقابل تبلیغات سوء بر آیت الله خوئی. »

 3: در پاکستان مدرسه ای توسط آیت الله العظمی حکیم ساخته شده بود ولی به خاطر بدهی هائی که ایشان از بابت این مدرسه داشت، بانک مدرسه را بعد از فوت ایشان به تصرف خویش درآورده و طلاب را بیرون کرده بود.
وقتی این جریان را به اطلاع آیت الله گلپایگانی رساندند ایشان بدهی های آیت الله العظمی حکیم از بابت مدرسه را پرداخت کرد و مدرسه از سلطه بانک آزاد شد.
 چون خواستند اسم مدرسه را که قبلاً به اسم آیت الله حکیم بود، به « حوزه آیت الله گلپایگانی » عوض کنند ایشان اجازه نداده و فرموده بود مدرسه باید به همان اسم قبلی آیت الله حکیم باقی بماند.

 4 : در شیراز مسجدی ساخته شده بود که برای تعیین امام جماعت آن به ایشان رجوع کرده بودند و درخواست کرده بودند که ایشان فردی را به عنوان امام جماعت آن مسجد تعیین کنند ایشان در جواب فرموده بود:
« چون حضرت آیت الله محلاتی در شیرازند به ایشان رجوع نمائید و باید زیر نظر ایشان باشد. »

5: در جریان درگذشت مرحوم آیت الله بروجردی ایشان و مرحوم حاج سید احمد خوانساری  به مسجد اعظم رفته و فرزند بزرگ مرحوم آقای بروجردی  را به اقامه نماز مغرب و عشاء واداشته بودند و به او اقتدا کرده بودند.
ایشان به هنگام اسم بردن از آقای بروجردی بسیار محترمانه از ایشان تعبیر به «مرحوم آقا» می کردند، و از ایشان به صورت آقای مطلق یاد می نمودند.

 6 : به ایشان خبر داده بودند که عده ای از صوفی ها می خواهند در قبرستان شیخان مقبره « زکریا بن آدم » را به عنوان سر سلسله خودشان تعمیر کنند. ایشان بلافاصله دست به کار شده و قبر ایشان و « زکریا بن ادریس القمی » و « آدم بن اسحاق » را به صورت زیبائی مرمت نمودند. و این خود یک حرکت بسیار جالب بود برای جلوگیری از انحرافات فکری و مقابله با پایگاه صوفیه در قم .
 


نمای داخلی و خارجی مقبره جناب زکریا ابن آدم

 

 7 : قسمتی چشمگیر از کتب علمای گذشته را طبع و در دسترس عموم قرار دادند.
  ادامه دارد.بخش خدمات اجتماعی ماخذ:کتاب نوری از ملکوت

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد